؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همانجا هستم،در قالبهای گونه گون امروزم
نه منم،همان با گذشته ها اسیر
میان پستوی خاطره ها
گهی دوچشمم و اولین نگاه ما.....آه خدایا.....حیف جاویدان نمیسازی فرصتهای زیبا را
همانجا هستم،میان مخاطبهای خشک و غریبه؟
هنوز و همیشه
با اینها نیستم،اینجا نیستم
ترا میبینم
چشمهایت را
شانه ها و دستهایت را
عطش آشنایی و کشتن فاصله را
گهی عطر گرمی و مطلوب تو را
گر بهارست،باران یا سرما
بین همان پاییز آشناییمان هستم
زنده پندارم وعده دیدار و
شامهای زود گذر پر مه را
که باور میکنم و دوست میداریم
در تقویم زندگی ام
فصلی دگر هیچ نیست
ومن با پیرهن سبزم
تصویر همیشگی همان سالنامه هستم
همانجا هستم
هنوز و همیشه